وقتی اطلاعات گمراه کننده جذاب ترند
در چنین جهانی دنیای فکری حالت های متفاوتی ممکن است پیدا کند. یکی از این حالت ها همخوانی هر گزاره یا خبر یا تکه اطلاعات با نظام باورهای پیشین است؛ اگر خبر، گزاره یا تکه ای از اطلاعات با باورهای پیشین سازگار باشد می تواند در این نظام جذب شود وگرنه کنار گذاشته می شود. در واقع به عبارتی ساده تر، مخاطب هر گزارش یا خبر یا اطلاعاتی که کسب می کند آن را به انحا مختلف تفسیر می کند و تصمیم می گیرد که آن را باور کند یا خیر. باور کردن به این معنی است که می خواهد این اطلاعات را در نظام فکری خود جذب کند یا نه.
دیگر اینکه نویسنده متن چه معنایی را قصد کرده است اهمیت ندارد بلکه آنچه که معنا را تعیین می کند تفسیر خواننده از متن است. نویسنده هر معنایی را قصد کند در نهایت متن در نظام نشانه ها منحل می شود و آنچه بیشتر از همه معنای آن را تعیین می کند منطق درونی نظام نشانه ها است. از طرف دیگر، خواننده با زمینه های خود و آنچه از پیش می داند و باور دارد به سراغ هر متنی می رود. این گونه است که اکنون به سختی می توان معنا را به مخاطب القا کرد. پویایی معناسازی و اهمیت تعیین کننده طرف خواننده باعث می شود به سادگی نتوان چیزی را به خواننده تحمیل کرد.
یکی دیگر از تبعات چنین فرایندی این است که تبیین می کند چرا گاهی اطلاعات نادرست یا گمراه کننده جذاب تر از اطلاعات موثق و درست هستند؛ دلیل آن این است که اطلاعات نادرست یا گمراه کننده با بقیه باورهای خواننده سازگاری بیشتری دارند و آنها را تایید می کنند. در چنین حالتی مخاطب نظام باورهای خود را به نفع اطلاعات جدیدی که اکنون کسب کرده است کنار نمی گذارد بلکه ترجیح می دهد که اطلاعات نادرست یا گمراه کننده را جذب کند که نظام باورهای او را بازتولید می کنند.