معنای نشانه نوشتاری گوسفند نمی تواند به واقعیت بیرونی گوسفند ارجاع دهد بلکه معنای خود را از تفاوت آن با واژه های دیگری مانند گاو و بز و حتی واژه های دوری مانند سنگ و چوب می گیرد؛ وقتی معنای دالی مانند گوسفند به مدلول های دیگری مانند گاو و بز و … ارجاع می دهد آن واژه ها نیز خود به واژه های دیگر ارجاع می دهند. این سلسله ارجاع ها چیزی است که دریدا آن را تفاوط می خواند: مفهومی ممزوج از تفاوت و تعویق. به بیان بهتر معنی همیشه در تفاوت با دیگر نشانه ها به تعویق می افتد. حقیقت نسبت معنای جمله یا جملات است با چیزی که به آن ارجاع می دهد. معنا از این رو بنیاد حقیقت است و چون معنا همیشه در تغییر است و به تعویق می افتد، حقیقت نیز چنین است و همیشه قرار است بیاید اما اکنون موجود و حاضر نیست.
اگر همین آموزه را در نظر بگیریم بلاواسطه به اینجا می رسیم که هر معنایی در رسانه، اعم از معنای مفاهیم، جملات، عبارات و حتی تصاویر و فیلم ها هیچ گاه معنای محصل و ثابتی ندارند، بلکه در تغییر دائمی هستند. به تبع آن آنها حامل حقیقت صرف نیستند، بلکه چیزی از ناحقیقت را حمل می کنند. ادامه منطقی این سیر استدلال به این می رسد که همه نظام های نشانه ای رسانه ای ذاتا اطلاعات گمراه کننده هستند؛ زیرا معنای ثابتی ندارند که بتوانند حقیقت صرف یا کذب محض باشند بلکه ملغمه ای از هر دو هستند. از این رو، مبارزه با اطلاعات گمراه کننده در رسانه امری نشدنی است. اما نه اینکه با ناامیدی به این واقعیت نگاه کنیم.
اگرچه هر دسته ای از نشانه ها به نوعی ذاتا اطلاعات گمراه کننده هستند اما با درک این واقعیت و فهم ساز و کاری که معنا و حقیقت در بازی تفاوط و تعویق پیدا می کنند می توان پیوسته به حقیقت نزدیک تر شد؛ گرچه حقیقت غایی دست نیافتنی است اما هر بار می توان آن را پیشتر برد و به آن نزدیک تر شد. طبیعتا میان دو معنا یکی حقیقی تر است و مایه بیشتری از حقیقت دارد. انسان مدرن باید به همین اندازه راضی باشد.
جز این موضوع که بنیاد فهم ما از ذاتی بودن اطلاعات گمراه کننده در رسانه است باید جنبه های دیگری از موضوع را نیز در نظر گرفت؛ از همه مهمتر بافتار و زمینه ها هستند که معنا را تغییر می دهند. در یادداشت های آینده به آن خواهم پرداخت.