جنگ، رسانه و مخاطب
رسانه از دو طریق مهم بر روی مخاطب تاثیر می گذارد: روایت و تصویر. روایت هایی از جنگ، اهداف جنگی، توجیه جنگ و سلب تفکر و اراده از مخاطب برای در اختیار گرفتن ادراکی و شناختی. تصاویر صحنه های چشمگیری هستند که در کنار روایت ها به اهداف پیش گفته کمک می کنند. هدف اصلی این است که مخاطب روایت هایی دریافت کند تا تفکرش در راستای خاصی قرار بگیرد و تصاویری ببیند که این راستای فکری را تثبیت کند. اما پرسش مهم این است که آیا مخاطب همیشه تحت تاثیر این روایت ها و تصاویر قرار می گیرد؟
شیوه ارتباطی رسانه های جمعی سنتی ارتباط حقیقی نیست؛ زیرا ارتباط حقیقی از طریق گفتگوی دو یا چند طرفه شکل می گیرد، جایی که مخاطب فقط شنونده و بیننده نیست بلکه خود مخاطب/سخنگو است. در این حالت است که فهم و ادراک شکل می گیرد که هدف غایی ارتباط است. ارتباطی که نتواند فهم و ادراک متقابل تولید کند حقیقی نیست. اما وقتی که رسانه های جمعی سنتی مخاطب را فقط شنونده در نظر می گیرند ارتباط حقیقی نیست، بلکه رشته ارتباطی گسسته است. درست است که مخاطب ساکت و شنونده صرف است وضعیت طور دیگه ای می شود. در این حالت مخاطب هیچ فهم و ادراکی را بسط نمی دهد.
با این حال، رسانه های جمعی در زمانه جنگ به صورت گسترده روایات و تصاویر تولید می کنند و به مخاطب مخابره می کنند. مخاطب ساکت و بی صدا در این روایات و تصاویر غوطه ور می شود و در سکوت این کار را می کند. آیا این سکوت نشانه نوعی پذیرش از طرف مخاطب است؟
مخاطب در سکوت یا روایات و تصاویر را می بیند، در آنها غوطه ور می شود و تا حدی آنها را جذب می کند اما او اغلب این روایات و تصاویر را نمی پذیرد. سکوت او تنها نوعی مقاومت است: مقاومت در برابر یکدست سازی که رسانه در تلاش برای آن است؛ اینکه همه به یک شکل فکر کنند. مخاطبی که امکان مشارکت در بحث ندارد و نمی تواند خود تولید معنا کند با سکوت خود مقاومت می کند.
اکنون باید پرسش نهایی را پرسید؟ آیا روایات و تصاویر تولید شده در رسانه های جمعی می تواند ذهنیت مخاطب را شکل دهد؟ خیر. نه به این سادگی. مخاطب فقط شنونده نیست توانایی سخن گفتن هم دارد و این واقعیت را می داند پس به این راحتی تن به انفعال نمی دهد؛ و از طرف دیگر، روایت های بدیل زیادند و دیگر در عصر حاضر روایت غالبی وجود ندارد. روایت های غالب حتی وقتی کورسویی دارند می توانند برای مخاطب جذابیت بیشتری داشته باشند.