تیترنمارسانه دیدگفت و گو

گفت و گوی رسانه نگاران با سردبیر روزنامه هم میهن درباره راه طی شده تا شماره ۸۰۰/من دیکتاتور هستم!

از ارغنده‌پور تا قوچانی؛درس‌هایی که محمد جواد روح از سردبیری آموخت

گفت و گوی رسانه نگاران با سردبیر روزنامه هم میهن/من دیکتاتور هستم!

مهدی بذرافکن:محمد جواد روح، بی‌تردید یکی از برجسته‌ترین روزنامه‌نگاران کنونی ایران است. او در سال‌های اخیر با سردبیری روزنامه هم‌میهن و هفته‌نامه صدا، جایگاهی ممتاز در رسانه‌های کشور کسب کرده است. «روح» با پیشینه‌ای درخشان در نشریاتی مانند شرق، نوروز و مهرنامه، با تلفیق اصول کلاسیک روزنامه‌نگاری و توجه به فرم و محتوا، هم‌میهن را به یکی از حرفه‌ای‌ترین روزنامه‌های ایران تبدیل کرده است. در این گفت‌وگو، او با صراحت از تجربیات حرفه‌ای خود، تأثیر فضای پس از دوم خرداد بر نسل خود، و دیدگاهش درباره حفظ هویت روزنامه‌نگاری در عصر دیجیتال سخن می‌گوید و چالش‌های سردبیری و تعهد به مسیر حرفه‌ای را روایت می‌کند.

شما سال‌ها با نشریات معتبری مانند شرق، اعتماد ملی، مهرنامه همکاری داشته‌اید. چه اصولی در روزنامه‌نگاری برای شما همیشه ثابت مانده و چگونه این اصول را در سردبیری روزنامه هم‌میهن پیاده کرده‌اید؟

من البته در روزنامه اعتمادملی نبودم. بهتر است برای اشاره به سوابق من و هم‌نسلانم دقیق‌تر باشید. به‌ویژه اینکه روزنامه‌نگار شدن نسل ما، بسیار بیشتر متاثر است از فضای پس از دوم‌خرداد تا روزنامه‌ها و‌مجلاتی که در دهه۸۰ به بعد آمدند. در واقع، روزنامه شرق یا مجلاتی که بعدا منتشر شد، حاصل تجربه‌های حرفه‌ای و البته سیاسی ما در مقطع پس از دوم‌خرداد بود. مثلا برای شخص من، روزنامه نوروز بیشترین تجربه‌آموزی حرفه‌ای و سیاسی را به همراه داشت. اصول کار روزنامه‌نگاری به نظر من تغییر خاصی نکرده است. هنوز هم تیتر و گرافیک و سرمقاله و گزارش و مصاحبه و خبر همان معنا و تعریف قبل را دارند. اتفاقا، ایرادی که بر بخش مهمی از روزنامه‌ها و‌نشریات می‌توان گرفت این است که از آن اصول حرفه‌ای و کلاسیک دور شده‌اند و به اسم تغییر و نوگرایی و همراهی با الزامات فضای جدید و… عملا به ابتذال گرفتار شده‌اند. شما کافی است جلد و‌محتوای مهمترین روزنامه این کشور را با ۱۰سال و ۲۰سال و ۳۰سال پیش آن مقایسه کنید. می‌بینید امروز اصلا روزنامه نیست. روزنامه دیواری است. چه در محتوا که شعاری است و چه در گرافیک که شبیه دفتر نقاشی کودکان دبستانی است؛ گرچه همان لطافت و احساس کودکانه را هم ندارد.

روزنامه هم‌میهن با سردبیری شما به دلیل کیفیت محتوا و طراحی بصری مورد تحسین مخاطبان است. فرآیند تولید یک روزنامه ۱۶صفحه‌ای با چنین کیفیتی چگونه است و چه چالش‌هایی در این مسیر وجود دارد؟

فرآیند پیچیده‌ای ندارد. ما هم مثل همه روزنامه‌ها از ساعتی کارمان را شروع می‌کنیم. صفحات بسته می‌شود و آخر شب هم می‌رویم خانه! ولی گذشته از مزاح، مساله اصلی در یک روزنامه یا مجله، داشتن تعریف حرفه‌ای از خود است؛ فارغ از اینکه مخاطب یا نهادهای حکومتی یا رقیبان و… چه قضاوتی می‌کنند. شما به‌عنوان سردبیر یا تحریریه روزنامه باید به کار خود و به راه خود باور داشته باشید. این، هم در محتوا صادق است و هم در گرافیک. اگر شما به راه‌تان باور داشته باشید، در طی مسیر می‌توانید به‌تدریج نوع راه رفتن، بهره‌وری انرژی و… را بهبود ببخشید و از تجربیاتی هم که در مسیر کسب می‌کنید، بهره ببرید. اما اگر راه نادرست باشد یا به آن باور نداشته باشید، هرچه هم بخواهید خود را با تکنیک‌ها و فرآیندها اصلاح کنید، نمی‌شود. اتفاقا هرچه بیشتر دست‌وپا بزنید، بیشتر در مرداب فرو می‌روید. در هم‌میهن، من از ابتدا اصول خیلی سفت و سختی چه در محتوا و چه در گرافیک داشتم که علیرغم مخالفت‌های درونی که از سوی برخی همکاران تحریریه یا دوستان هنری یا منتقدان بیرونی و حتی مدیریت و مشاوران روزنامه وجود داشت، می‌توانم بگویم یک قدم هم کوتاه نیامدم. از همان اول هم گفتم از این نظر من دیکتاتورم. یک بار همان اوایل انتشار، به شوخی و جدی گفتم این ساختار را من شکل داده‌ام. اجازه انقلاب نمی‌دهم. اما اگر کسی نکته‌ای برای اصلاحات داشت، می‌شنوم. گرچه عملا اصلاحاتی هم رخ نداد و همان ساختار دیکتاتوری پیش آمدیم و بیش از ۸۰۰شماره ادامه داده‌ایم!

به‌عنوان یک یادداشت‌نویس حرفه‌ای، چگونه موضوعات و زاویه دید خود را برای نگارش انتخاب می‌کنید؟ آیا فرآیند خاصی برای ایده‌یابی و نگارش یادداشت‌هایتان دارید؟

شخصا در یادداشت‌نویسی سعی می‌کنم ابتدا به نکته مشخصی که به نظرم قابلیت طرح دارد و درعین‌حال همه هم آن را نگویند، در ذهنم برسم. یعنی آنچه می‌خواهم بگویم برای خودم روشن باشد. گاهی هم، چند سطح تحلیل برای خودم تعریف می‌کنم و آن را یادداشت می‌کنم و سپس ذیل آن، بحثم را بسط می‌دهم. نکته کلیدی در یادداشت‌نویسی ورودی آن است. ورودی مطلوب به نظر من، آن است که هم نوعی زبان‌آوری و شوک کلامی با خود داشته باشد و هم به‌سرعت بتواند موضوع را مطرح و امکان ورود به بدنه متن را فراهم کند. البته، یادداشت‌های احساسی و اصطلاحا دلنوشته‌ها عموما ساختارشکن هستند و در این تعریف نمی‌گنجد.

با توجه به تغییرات سریع در صنعت رسانه و ظهور رسانه‌های دیجیتال، به نظر شما روزنامه‌های کاغذی مانند هم‌میهن چگونه می‌توانند همچنان مخاطب خود را حفظ کنند و در رقابت با پلتفرم‌های آنلاین موفق باشند؟

روزنامه باید کار خود را انجام دهد. تیتر خوب بزند. صفحه شکیل ببندد. سرمقاله و یادداشت‌های جدی و جامع‌نگرانه داشته باشد. به مبانی فکری و اصول خود پایبند باشد. خیلی هم دنبال فضای مجازی و دیده شدن و… نباشد یا بدتر از آن بخواهد از ابزارها و فرم‌های کلاسیک روزنامه‌نگاری به اسم الزامات فضای مجازی دور شود. معتقدم اگر روزنامه کار خود را درست انجام دهد، طبیعتا فضای مجازی هم سراغ آن می‌آید و مطالبش منعکس می‌شود. البته، در این مورد خیلی‌ها با من موافق نیستند. ولی نگاه که می‌کنم می‌بینم اگر ما همان راه رفتن کلاغ‌وار خودمان را که بلدیم، برویم؛ بهتر است از اینکه ادای کبک را دربیاوریم و معمولا به جایی هم نرسیم.

همکاری طولانی‌مدت شما با محمد قوچانی چه تأثیری بر سبک روزنامه‌نگاری و دیدگاه حرفه‌ای شما داشته است؟ آیا خاطره یا تجربه خاصی از این همکاری دارید که بخواهید به اشتراک بگذارید؟

در حوزه سردبیری، من از دو نفر متاثر هستم. اول، دکتر کریم ارغنده‌پور و دوم، محمد قوچانی. دکتر ارغنده‌پور توان مدیریت بالایی داشت. آن‌هم در روزنامه‌ای سیاسی-حزبی مثل نوروز با شورای سردبیری و مشاورانی که همه ژنرال بودند. ایشان با همان روحیه و بیان ملایم، می‌توانست همه آن ژنرال‌ها و البته ما جوان‌ها و بدنه روزنامه را به خط کند، انسجام دهد و پیش ببرد. اما محمد قوچانی یک ژنرال تنها بود (مشابه تیتر لیبرال تنها!). البته، بسیاری از کسانی که در روزنامه شرق بودند در سال‌های بعد خود به ژنرال‌های مطبوعات تبدیل شدند و چند نفر از آنان مانند محمد طاهری، رضا خجسته رحیمی، مهدی یزدانی‌خرم، اکبر منتجبی و… سردبیری نشریات و روزنامه‌های وزین و موثر دهه ۹۰ تا امروز را برعهده گرفتند.

قوچانی برخلاف ارغنده‌پور، خیلی پرانرژی، پرجنب‌وجوش، دارای ایده کلی و درعین‌حال سختگیر در جزئیات بود. با آنکه رفاقت خوبی با اغلب تحریریه داشت، ولی در مدیریت و خط ‌دهی کلان کار، دیکتاتور بود. من البته از این دیکتاتوری دفاع می‌کنم. سردبیر باید دیکتاتور باشد. چون بالاخره باید درباره تیتر، عکس جلد، خط ‌مشی کلی و سوژه‌های اصلی یک نفر تصمیم بگیرد. (البته مدیرمسئول و دیگران حق دارند بنا به ملاحظات حقوقی یا سیاسی، درباره خروجی کار سردبیر و تحریریه نظر دهند و‌ حتی مطلب یا تیتری را حذف یا اصلاح کنند؛ ولی هویت کلی و مبنای کار را باید یک نفر تعیین کند و او هم، سردبیر است). برگردم به بحث اصلی. به نظرم، ارغنده‌پور و قوچانی سردبیرانی از دو مدل متفاوت بودند. یکی با ژنرال‌ها کار می‌کرد و یکی با جوانان درحال تجربه و آموختن. اولی، باید بیشتر هماهنگی می‌کرد که البته در همان هم، نوعی دیکتاتوری وجود داشت. دومی، باید نقشه راه می‌کشید و انرژی زیادی که آزاد شده بود وارد کانال‌ها و سدها و… می‌کرد. گرافیک، ساختار محتوایی روزنامه، چینش تحریریه، نوع تیترزنی و… این کانال‌ها و سدها را شکل می‌داد. من از هردوی این بزرگواران خود را متاثر می‌دانم و آموختم. البته، تفاوت اصلی من با قوچانی (اگر این مقایسه بجا باشد)، این است که او هر از چندماهی یا حداکثر یکی دو سالی، فرمت‌ها و قالب‌های خود را تغییر می‌داد. اما من از این نظر، سخت‌تر و شاید متحجرم. و آن الگوی اولیه هم‌میهن را با گذشت سه سال تغییر نداده‌ام و بعید است تغییری هم دهم.

یکی از نقاط قوت روزنامه هم‌میهن، تعادل بین محتوای عمیق و جذابیت بصری است. چگونه بین فرم و محتوا در تولید یک روزنامه تعادل برقرار می‌کنید و چه نقشی در طراحی ظاهری روزنامه ایفا می‌کنید؟

از ابتدای انتشار روزنامه تأکید داشتم و دارم که فرم و جذابیت بصری، حداقل ۵۰درصد کار است و در هویت‌بخشی روزنامه شاید تا ۷۰درصد هم سهم داشته باشد. البته، خروجی گرافیک صرف هم بدون محتوا و الزامات متن‌نگاری، نهایتا ابتذال است. شما نمی‌توانید تیتر ضعیف یا بی‌ربط بزنید و بعد بخواهید با عکس و طرح و گرافیک صفحه اول موثر دربیاورید. یا اینکه تیتری جذاب بزنید ولی عملا مطلب و محتوای جدی نداشته باشید. بنابراین، درباره هم‌میهن ضمن اهمیتی که گرافیک دارد، نباید درباره آن غلو کرد و سهم محتوا، جهت‌گیری‌ها و هویت کلی مجموعه را نادیده انگاشت. کمااینکه خیلی از روزنامه‌ها در این دو سه سال سعی کرده‌اند در گرافیک و طراحی جلد از هم‌میهن تقلید کنند که البته تقلیدشان در همان سطح گرافیک هم ضعیف و پرایراد است. اما عامل اصلی که نتوانسته‌اند به هم‌میهن نزدیک شوند، فقدان مبنا و انسجام فکری و ضعف محتوایی است که خروجی آن، بیشتر به آش شله قلمکار می‌ماند تا روزنامه. اما درباره نقش خودم در بخش صفحه‌آرایی، باید بگویم که هر روز روی کاغذ تقویم رومیزی یک شکل کلی صفحه و تیترها را می‌کشم و می‌گذارم در جیبم. دو سه ساعتی در جیبم دم می‌کشد تا حدود ساعت ۷ یا حداکثر ۸ شب، آن را درمی‌آورم و به مهدی قربانی (مدیر هنری روزنامه) ارائه می‌کنم و حداقل نیم ساعتی با الفاظی مهربانانه با هم درگیر می‌شویم تا در نهایت، کار دربیاید. البته، این وسط نقش مهمی هم برعهده سرویس عکس (آرش خاموشی و ستاره کاظمی و در دو سال و نیم نخست،امیر جدیدی) است که بر اساس موضوع عکس یک، چندین عکس از آرشیو یا منابع اینترنتی پیدا می‌کنند و به من پیشنهاد می‌دهند و من هم تعدادی را حذف می‌کنم و بقیه را در فولدر صفحه یک قرار می‌دهیم و از میان آنها، یکی را با مشورت مدیر هنری انتخاب و کار را آغاز می‌کنیم. درباره عکس هم، اولویت و اصرار من بر عکس روز و خبری است. جز چند مورد خاص و بعضا از سر ناچاری یا اهمیت فوق‌العاده سوژه یا خبری بودن و خاص بودن مصاحبه، هیچ‌گاه مصاحبه‌ها را عکس یک نکرده‌ام. معتقدم صفحه یک روزنامه، آلبوم یا صفحه اینستاگرام شخصی بزرگان نیست که هر روز عکس تمام‌قدشان را با یک نقل‌قول بزنیم. مگر آنکه آن شخصیت بخشی از عکس یا اتفاق خبری-تحلیلی روز باشد. نکته مهم اینجاست که صفحه اول هم‌میهن فرمت ثابتی ندارد (جز گوشواره‌ها و تیترهای کنار لوگو) اما هویت مشخصی دارد. این تغییر فرم هم عموما بر اساس فرم عکس تعیین می‌شود. یعنی، ما برمبنای حجمی و شکلی،که عکس یک در صفحه اول دارد، بقیه عناصر صفحه را می‌چینیم. البته، در موارد خاص مثل درگذشت چهره‌های فرهنگی و هنری، به جای عکس از طرح‌های پرتره رئال استفاده می‌کنیم که هادی حیدری عزیز زحمت آن را می‌کشد و این طرح‌ها هم، معمولا بسیار ساده، جدی و سیاه‌وسفید هستند. البته، امسال در شماره‌های منتشرشده بعد از عید نوروز، دو نوبت هم کاریکاتور روی جلد (از شهرام دبیری و‌بابک زنجانی) داشتیم که ممکن است در موارد خیلی استثنایی، باز هم از چنین کارتون‌هایی استفاده کنیم. کلا من از گرافیک هم‌میهن مخصوصا در صفحه اول راضی هستم. اما در صفحات داخلی، هنوز با ایده‌آل من و آنچه در ابتدای کار درباره‌اش صحبت کردیم، خیلی فاصله داریم که دلایل مختلفی هم دارد. معتقدم می‌توان در صفحات داخلی هم خیلی بهتر کار کرد که البته ابزارها و الزامات خاص خود را می‌طلبد. ضمن آنکه مقداری هم آگهی‌ها در صفحات داخلی به گرافیک ضربه زده است که البته، ناگزیر است و دست ما بالا!

به‌عنوان سردبیر و روزنامه‌نگار، چه توصیه‌ای به جوانانی دارید که می‌خواهند وارد حرفه روزنامه‌نگاری شوند، به‌ویژه در شرایطی که این حرفه با چالش‌های اقتصادی و حرفه‌ای متعددی روبه‌روست؟

توصیه من این است که وارد نشوند. تاکنون هم سعی کرده‌ام هرکس خواسته وارد شود، به هر شکل (از جمله کم‌توجهی و بی‌اعتنایی) او را منصرف کنم. دلیل آن هم وضعیت ساختاری مطبوعات است که به خودم اجازه نمی‌دهم کسی را آلوده آن کنم. نسل ما و قبل از ما که وارد مطبوعات شد، چشم‌اندازی نسبتا مشخص از فعالیت شغلی و حرفه‌ای وجود داشت. اما الان، هیچ چشم‌انداز و آینده‌ای وجود ندارد. خیلی از هم‌نسلان خود من سال‌هاست روزنامه‌نگاری را کنار گذاشته‌اند. البته، این وضعیت مایه تاسف است. اما چه کنیم که چرخ روزگار است و دایره تقدیر خارج از اختیارات ما…

در پایان، با آنکه خیلی کلیشه‌ای است، ولی جا دارد از مدیریت روزنامه، مشاوران گرانقدر‌، معاون بزرگوارم (مهرداد خدیر و پیش از او، مهدی افروزمنش)، دبیران و اعضای تحریریه، طراحان و عکاسان، همکاران گرافیک، فنی و اداری که در این ۸۰۰ شماره مرا تحمل کردند و همراه این مسیر سخت و پرفرازونشیب بودند و هستند، قدردانی کنم و امیدوارم بتوانیم همین مسیر را با قدرت بیشتر ادامه دهیم.

تیترنما با محمد جواد روح

تیترنما با محمد جواد روح

هم‌میهن چگونه هویت خود را ساخت؟ راز موفقیت سردبیری دیکتاتورمآبانه

 

گفت و گوی رسانه نگاران با سردبیر روزنامه هم میهن/من دیکتاتور هستم!

خیلی از روزنامه‌ها در این دو سه سال سعی کرده‌اند در گرافیک و طراحی جلد از هم‌میهن تقلید کنند که البته تقلیدشان در همان سطح گرافیک هم ضعیف و پرایراد است. اما عامل اصلی که نتوانسته‌اند به هم‌میهن نزدیک شوند، فقدان مبنا و انسجام فکری و ضعف محتوایی است که خروجی آن، بیشتر به آش شله قلمکار می‌ماند تا روزنامه.

 کافی است جلد و‌محتوای مهمترین روزنامه این کشور را با ۱۰سال و ۲۰سال و ۳۰سال پیش آن مقایسه کنید. می‌بینید امروز اصلا روزنامه نیست. روزنامه دیواری است. چه در محتوا که شعاری است و چه در گرافیک که شبیه دفتر نقاشی کودکان دبستانی است.

از ابتدا اصول خیلی سفت و سختی چه در محتوا و چه در گرافیک داشتم که علیرغم مخالفت‌های درونی، می‌توانم بگویم یک قدم هم کوتاه نیامدم. از همان اول هم گفتم از این نظر من دیکتاتورم. یک بار همان اوایل انتشار، به شوخی و جدی گفتم این ساختار را من شکل داده‌ام. اجازه انقلاب نمی‌دهم.

روزنامه باید کار خود را انجام دهد. تیتر خوب بزند. صفحه شکیل ببندد. سرمقاله و یادداشت‌های جدی و جامع‌نگرانه داشته باشد. به مبانی فکری و اصول خود پایبند باشد. خیلی هم دنبال فضای مجازی و دیده شدن و… نباشد.

معتقدم اگر روزنامه کار خود را درست انجام دهد، طبیعتا فضای مجازی هم سراغ آن می‌آید و مطالبش منعکس می‌شود. البته، در این مورد خیلی‌ها با من موافق نیستند. ولی نگاه که می‌کنم می‌بینم اگر ما همان راه رفتن کلاغ‌وار خودمان را که بلدیم، برویم؛ بهتر است از اینکه ادای کبک را دربیاوریم و معمولا به جایی هم نرسیم.

دکتر ارغنده‌پور توان مدیریت بالایی داشت. آن‌هم در روزنامه‌ای سیاسی-حزبی مثل نوروز با شورای سردبیری و مشاورانی که همه ژنرال بودند. ایشان با همان روحیه و بیان ملایم، می‌توانست همه آن ژنرال‌ها و البته ما جوان‌ها و بدنه روزنامه را به خط کند، انسجام دهد و پیش ببرد.

محمد قوچانی یک ژنرال تنها بود (مشابه تیتر لیبرال تنها!). البته، بسیاری از کسانی که در روزنامه شرق بودند در سال‌های بعد خود به ژنرال‌های مطبوعات تبدیل شدند و چند نفر از آنان مانند محمد طاهری، رضا خجسته رحیمی، مهدی یزدانی‌خرم، اکبر منتجبی و… سردبیری نشریات و روزنامه‌های وزین و موثر دهه ۹۰ تا امروز را برعهده گرفتند.

هر روز روی کاغذ تقویم رومیزی یک شکل کلی صفحه و تیترها را می‌کشم و می‌گذارم در جیبم. دو سه ساعتی در جیبم دم می‌کشد تا حدود ساعت ۷ یا حداکثر ۸ شب، آن را درمی‌آورم و به مهدی قربانی (مدیر هنری روزنامه) ارائه می‌کنم و حداقل نیم ساعتی با الفاظی مهربانانه با هم درگیر می‌شویم تا در نهایت، کار دربیاید.

توصیه می کنم جوانان وارد کار روزنامه نگاری نشوند. تاکنون هم سعی کرده‌ام هرکس خواسته وارد شود، به هر شکل (از جمله کم‌توجهی و بی‌اعتنایی) او را منصرف کنم. دلیل آن هم وضعیت ساختاری مطبوعات است که به خودم اجازه نمی‌دهم کسی را آلوده آن کنم.

«جلدنما»ی دهم رسانه نگاران منتشر شد

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا