این البته نکتهای ساده ولی به شدت فراموش شده است؛ ما غالبا در رسانه، چیزهایی که خودمان دوست داریم را به مخاطب منتقل میکنیم، نه چیزهایی که مخاطب دوست دارد. در نتیجه اگر رسانهای، دنبال مواردی باشد که مخاطبان میپسندند، تبدیل به یک رسانه خوب و پربازدید میشود.
اما در این میانه نکته مهم دیگری هم وجود دارد. استیو جابز را که دیگر بهتر از ما میشناسید؛ بنیانگذار اپل و یکی از غولهای فناوری. او در بخشی از سخنان خود، اشاره میکند که مشتریها، غالبا نمیدانند چه میخواهند و این ما هستیم که باید به آنها راه و چاه را نشان بدهیم که چه چیزی را باید بخواهند. به همین دلیل است که جابز، از پیشروان فناوری در جهان محسوب میشد؛ چرا که معمولا آیندهای را میدید که دیگران قادر به دیدن آن نبودند. به نظر شما آیا این ایده را در حوزه رسانه نیز میشود پیادهسازی کرد؟
به نظر من که بله. در واقع در اینجا، با دو سطح از رسانهها و رسانهداران مواجه هستیم:
– سطح اول، شامل کسانی که صرفا چیزهایی که مخاطبان دوست میدارند را ارائه میکنند و این کار را با کیفیت بالا انجام داده و تبدیل به رسانهای پربازدید و مورد توجه میشوند،
– سطح دوم، شامل رسانههایی که اساسا به فراتر از این چیزها فکر میکنند و معتقدند که باید به مخاطبان و مشتریان، راهها و چیزهایی را نشان بدهیم که خودشان نمیدانند.
در این صورت معتقدم که ما با رسانههای جریانساز روبهرو میشویم؛ رسانههایی که هم محتوا و هم فرهنگ و طرز فکر را منتقل میکنند…
اجازه بدهید با مثالی ساده بحث را دنبال کنیم. رسانهای تصمیم میگیرد که درباره حواشی سیاست و همچنین اخبار پشت پرده و تحلیلها و …، با سرعت و دقت و کیفیت، کار را دنبال کرده و محصولات و خروجیها را به مخاطبان منتقل کند. این، میشود یک رسانه خوب.
اما رسانهای دیگر سعی میکند که در حوزه همان جذابیتهایی که میتواند توجه مخاطب را ایجاد کند، دنیایی جدید، فرهنگی جدید و رویاهایی جدید برای او خلق کند. چنین رسانهای، رسانهای جریانساز خواهد بود و طبیعی است رسانهای که جریانساز باشد، توجهها را به خودش جلب کند.
سالها پیش محمد قوچانی و تیم او، تصمیم گرفتند هفتهنامهای به نام ایراندخت را منتشر کنند. مجلات و روزنامههای قبلیشان توقیف و تعطیل شده بود و در نتیجه چارهای جز ایجاد چنین مجلهای نداشتند. هنوز سرمقاله اول قوچانی در شماره اول ایراندخت را به خوبی به یاد دارم. او در حوزه سبک زندگی و زنان و …، چشماندازی را دنبال میکرد که در نهایت منجر به ایجاد جامعهای مدنی و کنشگری سیاسی و اجتماعی و … میشد. در نگرش او، تغییر سبک زندگی شهروندان، باعث میشود تا نگاه سیاسی و کنشگری سیاسیشان هم عوض بشود. همین امر، باعث میشد تا رسانه او، تفاوتی چشمگیر با یک رسانه معمولی که صرفا اخبار زنان و دختران را دنبال میکند، داشته باشد.
البته نمیتوان انتظار داشت که هر رسانهداری و هر سردبیر و مدیر رسانهای، اقدام به جریانسازی کند. جریانسازی، آدم جریانساز را میخواهد. آدمی که اهل تأمل باشد، اهل آیندهنگری باشد، اهل اخلاقیات باشد، اهل فکر کردن باشد و صرفا کار او، تولید خبر و گزارش و مصاحبه نباشد؛ کار او تولید جهانهای جدید و رویاهای جدید باشد. او در واقع در چهارراه ارتباطات و جذابیت، تشخیص میدهد که مخاطب چه چیزی را «باید» نیاز داشته باشد و برای او، دنیایی جدید طراحی میکند.
چنین است که برخی از رسانهها و رسانهداران، عملا جریانهایی را ایجاد میکنند که حتی وجه سیاسی و اجتماعی و فرهنگی و … هم به خودش میگیرد و عملا آن حوزه و حتی جامعه را، به نوعی تبدیل به بعد و قبل از خودش میکند. آری، چنین است راه و رسم رسانهها و رسانهداران جریانساز… .