مجلهای تمامرنگی و گلاسه در هشت صفحه که در نگاه اول تصور کردم شمارگانش شاید بین ۵۰ تا حداکثر ۱۰۰ نسخه باشد. اما وقتی شنیدم هزار نسخه از آن چاپ شده، حقیقتاً شگفتزده شدم. این که یک مجله صنفی با تمرکز بر مسائل اتحادیهای چنین شمارگانی داشته باشد، در روزگاری که نشریههای کاغذی حال و روز خوشی ندارند، کمی عجیب و شاید حتی طنزآمیز به نظر برسد. اما واقعیت دارد و این عدد برایم قابلتوجه بود.
وضعیت نشریات در کشور ما چندان دلچسب نیست. به جز معدودی مجله مثل مجلات جدول یا خانوادگی که هنوز مخاطب خودشان را دارند، بیشتر نشریهها یا به انتشار نسخههای PDF در فضای مجازی اکتفا کردهاند یا اگر نسخه چاپی دارند، شمارگان شان بهسختی به ۱۰۰ یا ۲۰۰ نسخه میرسد.
در چنین شرایطی، دیدن مجلهای با شمارگان هزار نسخه، حس غبطهبرانگیزی را در آدم زنده میکند. این موضوع نشان میدهد که هنوز هم میتوان با تلاش و ایدههای خوب، مخاطب را به سمت نشریههای کاغذی کشاند، حتی اگر موضوعش صرفاً صنفی باشد.
البته این ماجرا یک جنبه تأسفبار هم دارد؛ این که چرا باید شمارگان هزارتایی یک استثنا باشد و نه یک قاعده؟ چرا نشریات ما، با همه ظرفیتهای فرهنگی و اجتماعی که دارند، به چنین روزی افتادهاند؟ شاید «جامه» یک نمونه موفق باشد که نشان میدهد با شناخت درست مخاطب و ارائه محتوای جذاب، هنوز هم میتوان در این عرصه نفس کشید. به هر حال، این مجله با همه سادگیاش، برایم یادآور شد که گاهی در همین محدودیتها، فرصتهایی نهفته است که فقط باید آنها را دید و به کار گرفت.