فلسفه و رسانه

رسانه های اجتماعی و تشدید اضطراب وجودی

فلسفهٔ وجودگرایانهٔ پل تیلیش ابزاری تشخیصیِ قدرتمند برای درک احساسات فراگیر اضطراب، تهی‌گی و گسستی فراهم می‌آورد که بخش عمده‌ای از زندگی مدرن-به‌ویژه در بافتِ همه‌گیرِ رسانه‌های دیجیتال-را مشخص می‌سازد.
آریا یونسی

آریا یونسی

رسانه نگار/ پژوهشگر و دانشجوی دکترای فلسفه/ یادداشت نویس: ایبنا، امتیاز، منهای فوتبال/ دبیرداخلی نشریات تخصصی اسفار و پژوهشهای مابعدالطبیعی/ نویسنده کتابهای فخر رازی، ماخذشناسی آثار علامه طباطبایی

تحلیل وی از وضعیت «هبوط انسان»، یعنی حالتی از بیگانگی از خودِ اصیل، از دیگران و از «بن‌مایهٔ وجود» ، چارچوبی عمیق برای تفسیر تأثیرات سکوهای اجتماعی پیشنهاد می‌کند. از منظری تیلیشی، این پلتفرم‌ها صرفاً ابزارهای جدیدی برای ارتباط نیستند؛ بلکه به‌صورت سامان‌مند، همان شرایط بیگانگی را تشدید می‌کنند که ذات وضعیت هبوط انسان را تشکیل می‌دهد. با کمّی‌سازیِ تأیید اجتماعی، امکان‌پذیرساختنِ «خودسازی مصنوعی»، و گسترش شبکه‌ها به‌قیمت کاهش تعاملِ معنادار، رسانه‌های اجتماعی به‌عنوان تقویت‌کنندهٔ قدرتمندی از «اضطراب وجودی» عمل می‌کنند و فرد را از خود اصیل خویش دورتر و به‌سوی حالتی از «غیراصیل‌بودن» عمیق‌تر سوق می‌دهند.

یکی از مسیرهای اصلی تشدید بیگانگی در فضای مجازی، فرآیندی است که تیلیش آن را «خودسازی مصنوعی» می‌نامد، است. پلتفرم‌هایی مانند اینستاگرام، ایکس، تیک‌تاک و اسنپ‌چت حول محور شخصیت‌های هنجارمند شده، سلفی‌های دستکاری شده و روایت‌های ویرایش‌شدهٔ زندگی طراحی شده‌اند. کاربران تشویق می‌شوند تا نسخه‌ای آرمانی شده از خود را عرضه کنند؛ در این فرآیند، آسیب‌پذیری و پیچیدگی ذاتی وجود فرد به‌نفع تصویری صیقل‌خورده و رنگ و روغن زده حذف می‌گردد. با ابزارهای نوین تصویری از خود می سازند که تمامی عیب ها و نقص ها و حتی موارد عادی به شکلی آرمانی درآورده شده اند و در روایت ها به گونه ای عمل کرده اند که دوست داشته اند باشد، نه آن چیزی که در واقعیت رخ داده است. این بازتولید مداوم یک خود ساختگی، از کشف واقعی خود جلوگیری کرده و شکافی را میان «شخصیت عمومی» فرد و واقعیت خصوصی اصیلِ وی ایجاد می‌نماید. از دیدگاه تیلیشی، این پدیده، تجلی‌ای از «وضعیت هبوط» است؛ مانند آدمی که از بهشت برین به زمین هبوط کرده است و زمین برای او ناآشنا است. جایی که فرد از «حقیقت وجودی» خود فاصله می‌گیرد و به‌جای آن، خود را از طریق تأییدِ خارجی و انتظارات اجتماعی تعریف می‌کند. فشار بی‌امان حفظ این چهرهٔ هنجارشده، فرد را در وضعیتی همیشگی از اضطراب و ترس از ناکافی‌بودن فرو می‌برد؛ چرا که هویت خود را وابسته به معیارهای همیشه در حال تغییر پسندها، دنبال کنندگان و نظرات دیگران ساخته و برای ارزش‌یابی ذاتی خویش به آن‌ها استناد می‌کند.

علاوه بر این، رسانه‌های اجتماعی، تأیید اجتماعی را به‌گونه‌ای کمّی‌سازی می‌کنند که از ظرفیت شناختیِ تکاملیِ انسان فراتر می‌رود: عاملی دیگر در ایجاد رنج وجودی. در حالی که انسان در گروه‌های کوچک و نزدیک به هم تکامل یافته که جایگاه اجتماعی در آن‌ها از طریق تعاملات مستقیم و حضوری تعیین می‌شد، پلتفرم‌های اجتماعی امروز در مقیاسی جهانی عمل می‌کنند و کاربران را با اعداد عظیمی از دنبال کننده، دوست و … مواجه می‌سازند. این معیار عددمحور ارزش اجتماعی، کاملاً غریبه از بستر زیستی ما بوده و استانداردی تحریف‌شده و درنهایت ناتمام‌مانده برای ارزش‌گذاری ایجاد می‌کند. تیلیش استدلال می‌کرد که این امر، ارتباط اجتماعی را به بنگاهی معامله‌گرانه و رقابتی تبدیل کرده و پیوندهای واقعی جامعه را از بین می‌برد. پیمایش بی‌پایان و مقایسهٔ مداوم در این پلتفرم‌ها، به احساس عمیقی از انزوا می‌انجامد؛ چرا که کاربران واقعیت پشت صحنهٔ خود را با «کلیپ‌های برجسته» دیگران مقایسه می‌کنند. این امر کیفیت روابط بین‌فردی را کاهش می‌دهد؛ زیرا در حالی که گستردگی شبکهٔ آنلاین افزایش می‌یابد، عمق تعاملات معنادار کاهش می‌یابد. این پویایی، مستقیماً با تشخیص تیلیش از وضعیت افتادهٔ انسان مطابقت دارد: ما نه تنها از خود، بلکه از دیگران نیز بیگانه می‌شویم و در دنیایی که بر سنجش‌های سطحی از تعامل انسانی استوار است، ناتوان از برقراری ارتباطی اصیل خواهیم بود.

اثر تجمعی این فرآیندها، حسی عمیق از بیگانگی و گسست است که هستهٔ تحلیل وجودگرایانهٔ تیلیش را تشکیل می‌دهد. اجرای مداوم، مقایسه و جست‌وجوی تأیید خارجی، فرد را از مواجهه با آسیب‌پذیری‌های درونی خود و یافتن معنا در وجود محدودش باز می‌دارد. در عوض، در چرخه‌ای از جست‌وجوی رضایت از هدفی بی‌کران و دست‌نیافتنی-شخصیتی ایده‌آل در فضای مجازی و تأییدی نامحدود-گیر می‌کند. این امر دقیقاً با توصیف تیلیش از «وضعیت افتادگی» انسان هم‌خوانی دارد؛ جایی که فرد امنیت و معنا را در چیزهای محدود (ثروت، موفقیت، شهرت) جستجو می‌کند؛ چیزهایی که هرگز نمی‌توانند امنیت بی‌قید‌وشرطِ «بن‌مایهٔ وجود» را در اختیار وی قرار دهند.
از این رو فضای مجازی را می‌توان تجلی‌ای مدرن از این گرایش کهن انسانی دانست: پیشنهاد انحرافی موقتی از اضطراب وجودی، اما در نهایت تقویت همان ساختارهای بیگانگی که ادعای غلبه بر آن‌ها را دارد. معماریِ این پلتفرم‌ها، که توسط الگوریتم‌هایی طراحی شده که به‌دنبال حداکثرسازی درگیری کاربر هستند، به خشم، تفرقه و نمایش‌گری جایزه می‌دهد-همهٔ این‌ها در فضایی از تشدید ناامنی وجودی رونق می‌یابند. چنین چرخهٔ بازخوردی می‌سازد که در آن، همان ابزارهایی که برای اتصال ما طراحی شده‌اند، حس انزوا را عمیق‌تر کرده و ما را از جامعهٔ اصیل و مشارکتی-که تیلیش آن را دارویی برای وضعیت افتادگی می‌دانست، دورتر می‌کنند. در نتیجه درگیری فلسفی با فضای مجازی، با استناد به تفکر تیلیش، به وظیفه‌ای انتقادی تبدیل می‌شود: کمک به افراد و جوامع برای شناخت این پویایی‌های بیگانه‌کننده و جست‌وجوی مسیرهای جایگزینی به‌سوی «خودی واقعی» و ارتباطی اصیل.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا