فلسفه و رسانه

چگونه فناوری های رسانه ای درک ما را تغییر می دهند؟

والتر بنیامین، بسیار پیش از مک لوهان و دیگران، به این ظرافت افتاد که رسانه چگونه ادراک، تفکر و دیدگاه های ما را تغییر می دهد. بنیامین پیشقراول مک لوهان و دیگران در مطالعات رسانه است و دیدگاه های وی جهت گیری های مطالعات رسانه و اندیشه های فلسفی درباره رسانه را عمیقا دگرگون کرده است.
آریا یونسی

آریا یونسی

رسانه نگار/ پژوهشگر و دانشجوی دکترای فلسفه/ یادداشت نویس: ایبنا، امتیاز، منهای فوتبال/ دبیرداخلی نشریات تخصصی اسفار و پژوهشهای مابعدالطبیعی/ نویسنده کتابهای فخر رازی، ماخذشناسی آثار علامه طباطبایی

بنیامین برای آنکه نشان دهد فناوری، از جمله فناوری های ارتباطی، می توانند ادراک ما را دگرگون کنند از مفهوم «هاله» و تغییر فناوری در ادراک هنری بهره می گیرد. هاله ویژگی منحصر به فرد هر اثر هنری یا موضوع ادراکی است؛ چیزی تکینه که یکتاست. فناوری های رسانه ای هر کدام به نوعی این هاله را از میان می برند زیرا خود رسانه به عنوان واسطه بر ادراک تاثیر می گذارد. این موضوع را در قالب مثالی بررسی کنیم.

ما اگر تابلوی مونالیزا داوینچی را ببینیم باید در یک مکان مشخص، در یک زمان مشخص و تمرکز و وقت کافی مقابل آن بایستیم و آن را درک کنیم. این تابلو ویژگی خاصی دارد و یک نمونه است، یکتاست؛ این یکتایی و منحصر به فرد بودن همان چیزی است که بنیامین آن را هاله می خواند. فناوری عکس برداری و چاپ رنگی می تواند از این تابلوی یکتا به تعداد کثیر تولید کند و در زندگی روزمره وارد کند. اما اینجا آن هاله که حول تابلوی اصل هست دیگر از میان می رود؛ زیرا دیگر یکتایی ندارد. اهمیت وجود هاله صرفا در این نیست که دیگر تعداد زیادی از آن وجود دارد بلکه مسئله این است که فناوری عکس برداری بر ادراک از جهات مختلف ما تاثیر می گذارد.

وقتی مقابل تابلوی اصلی هستیم و در مکان مشخص و زمان مشخص به قصد دیدن تابلو رفته ایم با توجه بیشتر و وقت بیشتر برای فکر کردن به معنای اثر هنری است. اما در دیدن عکس این ویژگی ها نیست؛ عکس را می توان در هر جایی دید و خیلی راحت از کنار آن گذشت بدون آنکه حتی سعی کنیم به مفهوم آن فکر کنیم. وقتی تابلوی مونالیزا را در موزه می بینیم می دانیم که آنجا تنها جایی است که می توان آن را دید و این تنها فرصت است؛ اما وقتی با عکس برداری این تابلو در سطح وسیع منتشر می شود می دانیم که در جای دیگر هم می توانیم این تابلو را ببینیم. از این جهت اهمیت و توجه کمتری ممکن است به آن معطوف کنیم. همچنین ما از زوایای مختلف می توانیم به تابلو نگاه کنیم اما عکس از یک زاویه خاص است. به همین شکل عکس برداری خود بر ترکیب و نمایش رنگ ها اثر می گذارد و از اثر اصلی دورش می کند. این ویژگی که از میان می رود همان هاله است.

نمونه دیگری از این دست تماشای تئاتر و دیدن فیلم آن است. در دیدن تئاتر یکتایی و تکینگی ای هست که در فیلم برداری نیست. فیلم را می توان هر وقتی دید اما تئاتر زمانی خاص می خواهد و تمام می شود. وقتی فیلم برداری رسانه و واسطه دیدن تئاتر شود خود فیلم برداری، زاویه دوربین، مونتاژ و جلوه های تصویری درک ما از مفهوم نمایش را دگرگون می کند. از این رو، هر فناوری ارتباطی و هر رسانه ای به نوعی می تواند درک ما را دگرگون کند.

در نهایت می توان این موضوع را در زندگی روزمره خودمان ببینیم. در گذشته اگر آتش یا رویداد توجه برانگیزی می دیدیم معمولا به صحنه می رفتیم و سعی می کردیم رویداد را از نزدیک ببینیم. اما اکنون در بسیاری موارد می گذریم و سعی می کنیم بعدا از خبرگزاری ها ببینیم چه گذشته است. دیدن رویداد از نزدیک با آنچه خبرگزاری گزارش می کند بسیار متفاوت است. رویداد یکتایی و تکینگی دارد اما خبر و گزارش به مقیاس گسترده منتشر شده است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا