روزنامهنگار طرفدار شاید مشهورتر هم بشود، اما قطعا روزنامهنگارتر نخواهد شد!
حالا اگر ورزشی هستند، طرفدار یک مربی و یک تیم و یک جریان میشوند، اگر سیاسی هستند طرفدار یک سری از جریانها و چهرهها و همین طور ادامه بدهید. ما به این میگوییم منطق طرفداری. جالب اینکه خودشان هم خیلی راحت اقرار میکنند که بله، ما طرفدار هستیم و طرفداری میکنیم. و البته این منطق طرفداری، باعث میشود تا در ادامه، انصاف را ببازند؛ چرا که دوست ندارند به هر حال علیه جرانی که طرفدارش هستند، اقدام و و کاری بکنند.
در طرف مقابل منطق روزنامهنگاری وجود دارد: برو، تحقیق کن، مطالب و گزارشهای چند منبعی بنویس، انصاف و بیطرفی را رعایت کن و نتیجه را بسپار به دست مخاطبان. حالا این مخاطبان میتوانند مردم باشند، میتوانند سیاستمداران و مدیران باشند، میتوانند حتی فعالان رسانهای دیگر باشند، میتوانند دانشگاهیان باشند. به واقع در این منطق، روزنامهنگار تسهیلگر حقیقت و واقعیت میشود. او وظیفهای هم در قبال اینکه دیگران این حقیت و واقعیت را بپذیرند یا نه، ندارد. او صرفا مأموریتش را انجام میدهد: ارائه و پرزنت بیغل و غش حقیقت و واقعیت.
متن کامل این یادداشت را اینجا بخوانید.