در این راهبرد سعی می شود تا تمام توان نظامی در زمانی کم استفاده شود، نمایش چشم گیری از این قدرت نشان داده شود، مراکز تصمیم گیری هدف قرار گیرد، ارتباطات قطع شود، زیرساخت ها و بنیان های انرژی و غذا و آب مورد حمله قرار گیرد و عملیات گسترده روانی به کمک آن بیاید تا طرف دیگر جنگ از نظر نظامی و روانی فلج شود و اراده اش شکسته شود و دچار انفعال شود. کاری که باید در ظرف چند روز یا زمانی بسیار کم انجام شود وگرنه در طولانی مدت تمام راهبرد زایل می شود. راهبردی که به نظر می رسد امید اسرائیلی ها بود اما با گذشت چندین روز از آغاز تهاجم به ایران نتوانسته اند در تحقق آن موفق باشند و چنانکه در این نوشته خواهیم دید با گذشت بیش از یک هفته از آن دیگر این راهبرد شکست خورده است و شرایط جنگ کاملا دگرگون شده است.
در این راهبرد داشتن اطلاعات اولیه دقیق، هدف قرار دادن فرماندهان و تصمیم گیران جنگ، زدن مراکز تصمیم گیری جنگ و قطع کردن ارتباطات از طرق مختلف نظامی و سایبری اهمیت اساسی دارد. این نظریه بیشتر در دو دهه گذشته مواردی پیدا کرده است. ساختار کلی این راهبردها توسط هارلان اولمان در سال ۱۹۹۶ برای دانشگاه ملی دفاع ایالات متحده در یک گزارش تهیه کرده است و بیشتر توسط آمریکایی ها و نیروهای نیابتی آن مورد استفاده قرار گرفته است. فیلیپ هاموند در سال ۲۰۰۷ این نظریه را در بخش رسانه ای آن در جهانی که دیگر روایت غالبی وجود ندارد مورد تحلیل قرار داده است.
این راهبرد یک ویژگی بسیار متمایز دارد که آن را از تمامی راهبردهای نظامی و جنگی گذشته جدا می کند: شکستن اراده طرف مقابل و برتری ادراکی و شناختی بر او، نه برتری صرفا نظامی. یعنی طرف متخاصم در این راهبرد دنبال این است که شناخت و ادراک طرف دیگر جنگ را مدیریت کند و بر آن دست یابد و اراده اش را مدیریت کند. اگر به چنین هدفی برسد و این برتری ادراکی و شناختی رخ دهد ممکن است طرف مورد حمله حتی در صورت داشتن توان نظامی مقابله دست از مقابله و دفاع بکشد. در واقع هدف این نوع عملیات تغییر اراده است. هدف چنین عملیات جنگی ای نمی تواند تخریب گسترده یا شکست نظامی باشد چون در اغلب مواقع ممکن نیست و نیازمند جنگ طولانی مدت است؛ به همین دلیل اگر طی چند روز چنین هدفی محقق نشود دیگر این راهبرد کارساز نیست. زیرا طرف مدافع در طی چند روز می تواند دوباره به خود بیاید و تصمیم گیری و ادراک و شناخت خود را داشته باشد.
در بخش رسانه ای پس از اجرای راهبرد باید رسانه ها نیز به نحوی گسترده روایت غلبه قاطع را هم بر مخاطبان طرف مورد حمله و هم بر افکار عمومی داخلی طرف متجاوز القاء کنند. رسانه باید برای القای این غلبه از عکس ها و تصاویر خاصی، که در حمله تولید می شود و سریعا به رسانه ها می رسد، استفاده کند. تصاویر باید شامل نمایش تسلیحات پیشرفته، برتری فناوری و موضوعات چشمگیر مانند آتش مهیب و دود زیاد باشند تا بتوانند روایت رسانه ای را همراهی کنند که هدف آن منکوب کردن طرف مورد حمله است. در این روایت مهم است که طرف متخاصم از لحاظ تسلیحات و فناوری برتر معرفی شود. در واقع بحث رسانه در راهبرد هول و وحشت اگر از عملیات نظامی مهمتر نباشد کم اهمیت تر نیست؛ زیرا هدف غلبه روانشناختی و ادراکی است که رسانه به خوبی این هدف را می تواند انجام دهد. همچنین، رسانه جایی است که عملیات روانی به نحو گسترده خود را نشان می دهد.
در حمله اسرائیل به ایران اغلب این موارد و چارچوب وجود داشت که هدف آن غلبه شناختی، ادراکی و روانشناختی در چند روز اول بود؛ به همین دلیل با استفاده حداکثری از جنگنده های پیشرفته غربی در تعداد زیاد و استفاده از بمب های پیشرفته همراه بود. همچنین در روزهای نخست شاهد شهادت فراماندهان رشید ایرانی، حمله به ستادهای نظامی، تاسیسات هسته ای و برخی از زیرساخت ها بودیم. هر کدام از این حملات هدفی را دنبال می کرد که بتواند راهبرد هول و وحشت را محقق کند. از این رو، با ترور فراماندهان و حمله به مراکز تصمیم گیری سعی شد تا تصمیم گیری ناممکن یا کند شود، در حمله به تاسیسات هسته ای و زیرساخت ها هدف ایجاد وحشت عمومی بود. حملات سایبری و هدف گرفتن بانک ها و دیگر خدمات عمومی از دیگر ابعاد آن بود.
در بخش رسانه ای نیز با برجسته کردن این موارد می خواستند تا راهبرد محقق شود. به یاد بیاوریم که در راهبرد هول و وحشت هدف شکست نظامی نیست، بلکه برتری ادارکی و شناختی است. در همین راستا می توان نمونه خوبی را در نظر گرفت: حملات به مخازن سوخت شهری که حیاتی و اساسی هم نیستند اما حملات به آنها آتش و دود مهیب تولید می کند و عکس های مناسبی برای روایت های واژگونه تولید می کند.
پس از این خرابکاری بود که وزیر دفاع اسرائیل در فرسته ای گفته بود «تهران در آتش». در حالی که در واقعیت چند مخزن سوخت غیرمهم مورد حمله قرار گرفته بود و اهمیت زیادی در واقعیت نداشت؛ اما سعی می شد عکس ها و مشاهدات به کمک روایت رسانه ای هدف بیاید و ایجاد هول و وحشت کند.
این راهبرد اکنون شکست خورده است و رنگ باخته است. راه مقابله با آن، شناخت راهبرد، داشتن آمادگی ذهنی، فعال کردن مراکز تصمیم گیری و داشتن اراده است. پس از شهادت فرماندهان به سرعت فرماندهان دیگر جایگزین شدند، کالاها و خدمات راهبردی و مهم مدیریت شدند و به سرعت ایران از حالت دفاع در داخل به حالت دفاع در داخل و حملات انتقام جویانه درآمد. این امر نشان داد که دشمن نتوانسته است برتری ادراکی و شناختی پیدا کند که مهمترین هدف حمله بود. نه تنها به این هدف نرسید بلکه اکنون با گذشت بیش ده روز از جنگ ایران توانسته است برتری نظامی و ادراکی نسبت به دشمن اسرائیلی پیدا کند.
نظریه هول و وحشت، یا با نام رسمی برتری سریع، راهبردی نظامی است که با استفاده منکوب کننده از توان نظامی شناخته می شود.