فلسفه و رسانه

رسانه و بحران سازی

فلسفه و رسانه/یادداشت

رسانه همیشه با بحران هایی همراه است؛ بحران هایی که رسانه یا آن را به سپهر عمومی و آگاهی جمعی می آورد، یا در برخی موارد خود خالق آن است.
آریا یونسی

آریا یونسی

رسانه نگار/ پژوهشگر و دانشجوی دکترای فلسفه/ یادداشت نویس: ایبنا، امتیاز، منهای فوتبال/ دبیرداخلی نشریات تخصصی اسفار و پژوهشهای مابعدالطبیعی/ نویسنده کتابهای فخر رازی، ماخذشناسی آثار علامه طباطبایی

این بحران ها، جنجال ها و کشمکش ها همیشه بد نیستند. زیرا نقد قدرت از قبل آنها می گذرد و با توجه به تمایل قدرت به ثبات وضع به نفع خودش هر گونه نقدی بر آن تبدیل به یک بحران می شود. تا جایی که رسانه در راستای خیر عمومی و اطلاع رسانی بدون جهت است و مشغول نقد و تحدید قدرت است کارکرد آن مشخص است؛ موضوع وقتی است که خود بحرانی می آفریند و فضای عمومی را متشنج می کند. اینجا باید پرسید این کار را چگونه می کند؟ ساز و کار آن چیست و چگونه می توان آن را مهار کرد؟ آیا رسانه می تواند کاملا مستقل باشد؟ برای این سوالات ابتدا باید چارچوبی مفهومی تعریف کنیم.
کنش ارتباطی حالتی از کنش اجتماعی است که بر تفاهم طرفین، درک متقابل و سعی در عقلانیت جمعی تعریف می شود. اما در سپهر عمومی این تنها نوع کنش اجتماعی نیست، بلکه نوع عام دیگری از کنش اجتماعی وجود دارد که هابرماس آن را کنش راهبردی می خواند.
کنش راهبردی نوعی از عقلانیت است که کاملا معطوف به اهداف و وسایل نیل به آن است. در این نوع کنش مشارکت کنندگان سعی می کنند به انحا مختلف دیگران را برای رسیدن به اهداف خود قانع کنند یا مجبور کنند. نوعی خودخواهی جمعی یا گروهی. جامعه عقلانی وقتی موفق می شود که کنش ارتباطی زیاد باشد و کنش راهبردی کم. اینکه این توازن چگونه به هم می خورد علت های زیادی دارد که ما در اینجا به نقش رسانه می پردازیم.
رسانه های جمعی عموما وابسته به قدرت و پول هستند گرچه مطابق تعریف آنها باید غیروابسته و مستقل باشند. اساسا رسانه های جمعی از ابتدا صنایع تجاری بوده اند که برای کسب سود تشکیل شده اند. آنها با استفاده از روش های رسانه ای سعی می کنند کنش راهبردی را پیش ببرند که مد نظر ذی نفعان خود است. به همین دلیل اگرچه اصل اساسی آنها بر بی طرفی و اطلاع رسانی درست است و گاهی دست های پشت خود را هم نقد می کنند اما نمی توانند تا هر میزان که خواستند این کار را بکنند. از این رو، رسانه که باید با اطلاعات درست کنش های ارتباطی را عقلانی تر کند، در پرده مجبور می شود که کنش راهبردی را به کار گیرد بدون اینکه به مخاطب بگوید. در واقع، اینکه مخاطب نباید بفهمد که رسانه چه کاری می کند بنیادین است، زیرا هر کنش راهبردی به محض اینکه مشخص شود که برای هدفی خاص است قدرت اقناعی خود را از دست می دهد. با یک مثال ساده این مسئله را تبیین کنیم.
فرض کنیم رسانه ای وجود دارد که منتقد جامعه مصرفی کنونی است و در حال فرهنگ مصرفی و خریدهای غیرضروری است. اگر اغلب مطالب آن چنین محتوایی داشته باشند آنگاه درآمد و هزینه های رسانه از کجا تامین می شود؟ جز این است که درآمد رسانه ها از تبلیغات و شرکت های تجاری است که کاملا وابسته به فرهنگ مصرفی هستند؟ نه تنها تبلیغات کالا در چنین رسانه ای بی معنی است بلکه اصحاب ثروت هم حاضر نخواهند شد به هیچ طریقی چنین رسانه ای را تامین مالی کنند. این رسانه بدون درآمد می ماند و به زودی حذف می شود. این گونه رسانه طبعا در خدمت قدرت و پول قرار می گیرد و مجبور می شود کنش ارتباطی را دامن بزند. رسانه یا باید به قدرت و پول خدمت کند یا با از بین رفتن منابع مالی خفه می شود.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا