
آقای دکتر نمکدوست، لطفاً بفرمایید که دانشکده ارتباطات در ابتدا با چه هدفی تأسیس شد؟
وقتی دانشکده ما تأسیس شد، ابتدا با نام مؤسسه عالی مطبوعات و روابط عمومی و سپس با نام دانشکده علوم ارتباطات اجتماعی شروع به کار کرد. در آن زمان، مباحث مطرح شده در عرصه ارتباطات بیشتر در چارچوب ارتباطات رسانهای و به خصوص مطبوعات تعریف میشد. در واقع چون روزنامه کیهان مؤسس دانشکده بود، تمرکز عمدتاً بر روزنامهنگاری چاپی بود و کمتر به ژورنالیسم رادیو تلویزیونی و البته انواع و سطوح مختلف ارتباط پرداخته میشد.
بنابراین، آموزش ارتباطات بیشتر به مطبوعات محدود شد؟
بله. هرچند که دفتری به نام رادیو تلویزیون داشتیم، اما این حوزه بسیار محدود بود. ارتباطات در دانشکده ما بیشتر به معنای ارتباطات رسانهای و به خصوص مطبوعات بود در حالی که ارتباطات از سطوح درون فردی تا ارتباطات جمعی را شامل میشود. مباحثی مثل ارتباطات میان فردی، گروهی، سازمانی یا فرهنگی بسیار محدود و گذرا ارائه میشدند.
اوضاع سایر عرصههای ارتباطی چطور است؟
ما عرصههای دیگر ارتباطی را در دانشکدههای ارتباطات تعریف نکردهایم. بهعنوان مثال و متأسفانه، بسیار کم و بهندرت به این پرداختیم که تئاتر از منظر ارتباطات و رسانهای چه ویژگیهایی دارد. بنابراین احتمالا متخصص ارتباطات، حتی کمتر از انگشتان یک دست هم، در حوزه نمایش نداریم. موسیقی هم به عنوان یک رسانه جدی و تأثیرگذار در مباحبث دانشکده ما مطرح نشده و باز با معضل نبود یا کمبود متخصصین ارتباطات که به موسیقی بپردازند مواجهیم. سینما نیز همینطور؛ ما منتقد فیلم داریم، اما متخصص ارتباطات که از منظر ارتباطات به سینما نگاه کند، کیمیاست، کمااینکه در عرصههای مؤثر و جذاب دیگر از اقتصاد و کسبوکار گرفته تا سیاست و آموزش و … .
تاثیر این محدودیتها را بر بازار کار رشته ارتباطات چگونه تحلیل میکنید؟
تأثیر بسیار مخربی داشته است. ما متخصصانی که بتوانند به نیازهای متنوع ارتباطی جامعه پاسخ دهند تربیت نکردیم. این امر باعث شده که بازار کار محدود شود و فارغالتحصیلان نتوانند شغل مناسبی در زمینههای مختلف ارتباطات پیدا کنند. همزمان رسانههای جریان اصلی در کشور، و در میان شان مطبوعات به طور خاص، روز به روز ضعیفتر میشوند و بیشتر به بودجههای دولتی وابسته هستد، به همین دلیل هم گستره کار برای فارغ التحصیلان رشته ما پیوسته کم و کمتر میشود.
در این میان می خواهم به طور خاص و مجدد تأکید کنم که ما ارتباطات و دانش ارتباط را از چشمانداز اشتغال و عرصههایی که میتواند برای حل چالشهای اقتصادی، کسب و کار، جامعه، سیاست و فرهنگ کمک کند تعریف نکردهایم و لاجرم به دست خود آن را کوچک و ضعیف نگه داشتهایم. به همین دلیل، دانشجویان وقتی به این رشته میپیوندند، دچار ابهام میشوند که این رشته، جز روابط عمومی و روزنامهنگاری، چه فایدهای دارد و چه کاری میتوانند انجام دهند. چه بسا آنها خیلی زود ناامید میشوند و به زمینههای دیگر روی میآورند.
در ابتدای مصاحبه گفتید ارتباطات از سطوح درون فردی تا ارتباطات جمعی را شامل میشود. با توجه به این موضوع، وضعیت آموزش ارتباط میانفردی در دانشگاهها را چگونه ارزیابی میکنید؟
ارتباط میان فردی صرفا در قالب چند واحد محدود، آن هم در دوره کارشناسی ارائه میشود و مبحثی تحت عنوان ارتباطات میان گروهی و درون گروهی سازمانی یا ارتباطات فرهنگی و میان فرهنگی در دانشکده ما مطرح نمیشدو نمیشود. یا اگر هم ارائه میشود، خیلی خیلی گذرا و محدود است. همین اتفاق در دورههای فوق لیسانس و دکترا هم رخ میدهد. در حقیقت، در مباحث ارتباط میان فردی، چه دانشکده ما، چه دانشگاه تهران و چه دانشکدههای ارتباطات در دانشگاه آزاد و دیگران هیچ وقت، به صورت جامع و تأثیرگذار، به این مباحث از منظر دانش ارتباطات نپرداختهاند. و به همین دلیل که ما متخصص ارتباط میانفردی تربیت نکردیم، متخصص ارتباطات درون سازمانی، گروهی، میان گروهی، فرهنگی و مانند اینها تربیت نکردهایم یا تعدادشان به راستی اندک است.
آیا بخشهای مختلف اقتصاد با رشته ارتباطات پیوستگی مناسب و کارگشایی دارد؟
ما تعریف محدود و ضعیفی از روابطعمومی ارائه کردیم و بسیاری از مدیران هم با روابطعمومی به عنوان یک فرمالیته و تشریفات مواجه شدهاند و میشوند. نهایت و دست بالا اینکه روابطعمومیها بتوانند به شیوههای مختلف، درست و نادرست، با رسانهها ارتباط برقرار کنند، از جریان اصلی تا شبکهای و اجتماعی، و باز هم عمدتا منافع مدیران، و نه حتی سازمان را، از طریق این روابط تأمین کنند. رشته ارتباطات مخصوصاً نتوانست با تولید، صنعت، کسبوکارها و برندها پیوند ارگانیک برقرار کند؛ هم در رخدادها و زندگی درون شرکتها و بنگاهها ، بهواقع، در فعالیتهای اصلاحا برندینگ داخلی، و هم در فعالیت میان صنایع، کسب و کارها و برندها از یک سو و از سوی دیگر جامعه، اعم از جامعه مشتریان و اجتماع به طور کلی. شما چند شرکت و برند را می شناسید که اصولا دارای راهبرد ارتباطی باشد، مقصودم از منظر دانش مارکتینگ و برندینگ، که دانشهایی بسیار مهم هستند، نیست، بلکه از منظر دانش ارتباطات است. شرکتی که مثلاً ۱۰ هزار، ۱۵ هزار، ۲۰ هزار، ۳۰ هزار پرسنل دارد، یک اکوسیستم است و طبعا نیازمند به تفکر، راهبرد و برنامه عمل ارتباطی. کمااینکه برند و صنعتی که با هزاران و میلیون ها مشتری و در مقیاس بزرگ تر با جامعهای به وسعت و تنوع ایران مواجه است نیازمند تفکر، راهبرد و برنامه ارتباطی است.
بخشی از مسائلی که در سال ۱۴۰۱ برای بعضی از برندها در آن زمینه و بافتار جامعه پدید آمد نه به دلیل نداشتن راهبرد مارکتینگ و برندینگ و تبلیغاتی بلکه دقیقا به دلیل فقدان دانش، تفکر و راهبرد ارتباطی در فهم مناسبات جامعه ایران و تعامل بسامان با تحولات آن بود.
چرا متخصصان ارتباطات کمتر میتوانند به نیازهای ارتباطی جامعه پاسخ دهند و چه اقداماتی میتواند به توسعه بازار کار و نقش اجتماعی-علمی آنها کمک کند؟
نکته دیگر تمایز میان دانش منابع انسانی، که آن در جای خود فوقالعاده حائز اهمیت است، با دانش ارتباطات اجتماعی است. منظر یک متخصص ارتباطاتی به جامعه و گروههای مختلف مخاطب، درون و بیرون سازمان، شرکت و یا برند، یکپارچه، جامع و اجتماعی است. هدف دانش ما نه یکسان و همشکل کردن انسانها و اندیشهها، در مقیاسهای مختلف از فردی تا اجتماعی، بلکه ایجاد مفاهمه، درک متقابل و همدلی، میان انسان و گروهها و اجتماعها با وجود تمامی تفاوتها و با به رسمیت شناختن تفاوتهاست. کار ما تسهیل و ساماندهی جریان اشتراک پیام ها و معناهاست، فهم بازخوردها و برطرف کردن موانع ارتباطی و نویزهاست. از طریق ارتباطات است که میتوان به گفتمانی ثمربخش، اجماعی و دموکراتیک دست یافت و در پرتو آن با انسانهای دیگر، در قالب، فرد، گروه، سازمان، جامعه، ملت و جهان گفتوگو کرد، سخن گفت و سخن شنید و به نتیجه قابل قبول رسید. البته و همانطور که ابتدای صحبتمان خدمتتان عرض کردم، ما به ندرت متخصص ارتباطی داریم که بتواند به این نیازها پاسخ بدهد، چرا که اصولا چنین تخصصی را در پرتو دانش ارتباطات آموزش نداده و چنین متخصصینی را تربیت نکردهایم. حال آنکه اگر رشته ما به عنوان رشته ارتباطات برای مثال، میتوانست با بخشهای مختلف اقتصاد پیوند برقرار کند و به یک جزء لاینفک آن فرایندها تبدیل شود، آن وقت بازار کار ما قطعاً توسعه یافتهتر بود، نقش علمی – اجتماعیمان هم بهمراتب مهمتر و اثرگذارتر از حالا بود.
چرا مدیریت کلان جامعه و بسیاری از کسبوکارها و برندها از دانش ارتباطات به درستی استفاده نمیکنند و چه تفاوتی بین استفاده از رسانهها برای حل مسائل و پنهان کردن آنها وجود دارد؟
در حل مسائل کلان و مدیریتی جامعه نیز وضع بر همین منوال است. تمام درک مدیریت جامعه از دانش ارتباطات، در زمان نمایان شدن موضوعات و مسائل کلان اجتماعی، خاصه بحرانها، همانا چگونگی برقراری ارتباط، درست و نادرست، با رسانهها و استفاده از آنها به عنوان تریبون و بلندگوی آشکار و نهان است. قدیم ها با رسانههای جریان اصلی و این روزها بهطور تؤامان رسانههای جریان اصلی و رسانههای جایگزین؛ حتی بیشتر، رسانههای جایگزین، یعنی اینستاگرام و تلگرام و توئیتر و …. کار به جایی رسیده که برخی مدیران با هر ترفندی تلاش میکنند فضای رسانه و شبکههای اجتماعی را مالخود کند، به این گمان باطل که میتوانند از این راه چالشها، مسائل و بحرانها را برطرف سازند. تا به حال شنیدهاید دستگاه یا مقامی بپرسد راهبرد ارتباطی، به معنای اعم آن، برای کمک به حل مسأله آب، برق و اصولا ناترازیها، چیست؟ نهایت بسیاری از بحثها و جلسهها و صورت جلسهها را اگر فشرده کنید این خواهد بود به کدام رسانه یا صفحه اینستاگرام یا نویسنده توئیتر چقدر پول بدهیم که چه بنویسد و یا اینکه کدام سلبریتی را بیاوریم که کار مورد نظر ما را انجام انجام دهد و یا تبلیغ کند. اسم اولی را هم با طمطراق میگذاریم کمک به تولید محتوا و اسم دومی را هم میگذاریم اینفلوئنسر مارکتینگ. این میشود تمام بهرهمندی مدیریت مملکت از دانش رسانهها و ارتباطات اجتماعی برای کمک به مسائل و معضلات جامعه که روزبهروز پیچیدهتر و فروبستهتر میشوند. وضع شماری از کسبوکارها و برندها هم البته بهتر از این نیست. چرا که آنها هم اطلاعی از توانمندیهای دانش ارتباطات ندارند و لاجرم به آن بهکل بیباورند. البته یک واقعیت مسلم دیگر هم وجود دارد که اگر پروژه، نه حل مسأله، بلکه پنهان کردن و به تعویق انداختن آن باشد، خواه نزد حاکمیت و خواه نزد بنگاهها و برندهای مبتنی بر رانت و رابطه، اصولا به دانش ارتباطات، نیاز نیست. دقیقتر بگویم بنمایه و درونمایه دانش ارتباطات، در همه سطوح آن از میان فردی تا جمعی، روشنگری، اطلاعرسانی و آگاهیبخشی است و ارتباطات، دانشی است علیه پنهانکاری با سرشتی مستمر و پایدار. توسعه و پیشرفت، اگر به واقع، دستور کار باشد به این دانش احتیاج دارد. واقعا پیشنهادم به کسب و کارهایی که در مدار درست حرکت میکنند این است که از دانش ارتباطات بهره بگیرند.